نگارش رمان «حام» چگونه و با چه نیتی آغاز شد؟
سالهاست که بنگاههای تبلیغاتی غرب و رسانههای صهیونیستی و اتاق فکر منحوس و مشترک هر دو یعنی جریان فراماسونری در تلاش است تا به طرق گوناگون و به مدد هالیوود و صنعت سینما، حضور شوم ارتش آمریکا را در اقصا نقاط جهان (بهخصوص منطقهی خاورمیانه) توجیه کرده و ضمن خلق سرباز ـ رمبوهایی شجاع و فداکار، آنها را یگانه منجیان کرهی زمین و بشریت معرفی کند و جنایات و تجاوزهای پنهان و آشکارشان را مبارزه با تروریسم جلوه دهد. صد البته در این راه آثار خوشساخت و تأثیرگذاری هم ساخته شده است.
در مقابل، بحران روحی روانی سربازان آمریکایی و کهنهسربازهای بازگشته از جنگ (که منجر به خودکُشی یا دیگرکُشی میشود) یا عکسِ این جریان یعنی تحت تأثیر قرار گرفتن آنها از مکتب تشیع و وقایع کربلا و منقلب شدنشان، شدیداً سانسور میشود.
جالب است بدانید در سال 2012، تعداد نظامیان آمریکایی که خودکُشی کردند بیش از تعداد نظامیانی بود که در میـدانهای جنگ کشته شدند. یا بررسیهای مؤسسه تحقیقاتی موسوم به «مرکز گزارشهای پژوهشگرانه در آمریکا» نشان میدهد حدود دو میلیون نظامی آمریکایی که از جنگ عراق و افغانستان به کشورشان بازگشتهاند، به دلیل افسردگی و روانپریشی انواع داروهای مسکن را مصرف میکنند. سازمان امور نظامیان بازنشسته آمریکایی نیز مقادیر زیادی داروی مسکن برای این افراد تهیه میکند تا آنها بتوانند با مشکلات روحی و روانی و دردهای جسمی ناشی از حضور در میدانهای جنگ کنار بیایند.
اینها نمونههایی است از تحقیقات صورت گرفته و مطالب جمعآوری شده از سایتهای معتبر خبری و مراکز آماری. اما تأثیر اسلام و مذهب تشیع، بهخصوص وقایع کربلا بر بسیاری از سربازان آمریکایی نیز، مطلب مهمی است که از سوی رسانههای وابسته به صهیونیسم جهانی، مورد سانسور شدید خبری قرار گرفته و میگیرد. از آن جمله:
تاکنون بیش از 400 سرباز آمریکایی بعد از تحقیق بسیار، با احترام تمام به گرایشهای مذهبی شیعیان توجه کرده و آنرا یک ظرفیت بزرگ خارج از معادلات ذهنی انسان و امیال دنیوی برمیشمرند.
برخی از سربازان آمریکایی که در میان آنها درجهداران هم دیده میشوند، با جستوجو در باورهای دینی شیعیان عراق با این پرسش بزرگ روبهرو شدهاند که چگونه مقبره یک امام مسلمانان آنچنان پرشور و پرحرارت انسانها را از اقصی نقاط عالم در ابعاد میلیونی گرد هم جمع میکند؟!
آنها در اثر همین گرایشها دین اسلام را پذیرفتهاند و شرایط موجود در عراق و برخوردهای نامناسب نظامیان آمریکا با مردم این کشور را زیر سؤال بردهاند. این موضوع نگرانیهای شدیدی را در جمع مقامات نظامی و سیاسی آمریکا بوجود آورده است.
در میان این فضای مسموم و غبارآلودِ یکطرفه، جای خالی اثری که بتواند با استناد به اسناد و مدارک موجود، پرده از چهرهی شیطانی ارتش ایالات متحده و سران کابالیست آن بردارد و به قول معروف، بت آن را بشکند، خیلی احساس میشود. بر همین اساس و با این نیت، پس از انجام یکدوره کارهای تحقیقاتی و مطالعاتی، نگارش رمان بر اساس طرحی که مدتها ذهنم را مشغول کرده بود، آغاز شد.
کار تحقیقات رمان چقدر طول کشید؟ آیا با مشکل خاصی هم روبرو شدید؟
حدوداً دوسال... کارهای مطالعاتی و به اصطلاح کتابخانهای، با وجود منابع معتبر، زیاد دشوار نبود. عمدهی مشکل در مطالعات میدانی بود. من با کشور عراق و فضاهایی که داستان در آن اتفاق میافتاد، بیگانه بودم. البته بیش از هزار عکس و کلیپ از مردم و مکانهای مختلف کشور عراق یا سربازهای آمریکایی مستقر در آن کشور دانلود کرده بودم و تمام مکانهای مد نظرم را نیز در گوگل ارث جستجو و پیدا کرده بودم؛ ولی خیلی علاقه داشتم تا به صورت حقیقی و نه مجازی، در آن مکانها و در میان مردمش حاضر شوم. در این رابطه حتی یکبار با بخش فرهنگی یکی از ارگانهای نظامی تماس گرفتم که متأسفانه گفتند تنها میتوانند هزینهی سفر مرا تقبل کنند. در حالیکه مشکل من، مشکل مالی نبود. من به عنوان نویسندهی رمانی که قصد بازگو کردن حقایقی از حضور آمریکاییها در عراق را داشت، باید به خیلی از مکانهای ممنوعه در آن کشور مثل پایگاهها یا اردوگاههای بر جا مانده از آمریکاییها سرک میکشیدم یا با طیفهای مختلف مردم عراق دربارهی نحوهی برخورد سربازان آمریکایی حرف میزدم و خیلی موارد دیگر... ولی متأسفانه میسر نشد. البته در میانهی راه، توفیق زیارت عتبات عالیات دست داد و من هم تا توانستم از فرصت محدود به دست آمده استفاده کردم و...
نکتهی مهم دیگر، فرهنگ آمریکایی و رفتار و گفتار سربازهای آن کشور بود. داستان زمانی طبیعی و باورپذیر به نظر میرسید که مخاطب میپذیرفت جنس کلام و لحن اشخاص داستان، آمریکایی است و ردپایی از نویسندهی ایرانی آن نمییافت.
پس مجبور شدم تقریباً تمام فیلمهای ساخته شده در رابطه با جنگ عراق و افغانستان را ببینم. بهخصوص فیلمهای دوبله نشده و صدای اصلی با زیرنویس فارسی را. گاهی دیالوگهای کارکترهای یک فیلم را بارها گوش میکردم تا با لحن صحبت کردن آنها آشنا بشوم و بتوانم جنس کلماتی را انتخاب کنم که همان لحن را تداعی کند.
سربازهای آمریکایی به بیتربیتی و به قول معروف لنپهنی معروفند. با یک زبان گاوچرانی یا کابویی که رسیدن به آن، خیلی زحمت داشت. همچنین نوع حرف زدن و اعمال شخصیت سیاهپوست رمان (مت تایلور) که به نظر خودم، خوب از کار در آمده.
درباره مضمون رمان توضیح بدهید.
شاید بهطور خلاصه بتوان اینگونه گفت: نبرد خیر و شر... خدا و ابلیس... که در رمان، در تقابل دو نماد دست بریدهی حضرت ابوالفضل(ع) (کفالعباس) و پنجهی هامسا (نماد قدرت در کابالا) تجلی مییابد. البته مضامین فرعی دیگری هم وجود دارد که میتوان به اجمال آنها را اینگونه بر شمرد:
ـ نفوذ جریان کابالا و فراماسونری در لایههای قدرت در ایالات متحده و تأثیرگذاری در تصمیمگیریهای دولتمردان آمریکا.
ـ پروژهی خطرناک و فوق سری کنترل ذهن یا ذهنشویی ایالات متحده آمریکا. (آر. تی. چوک پروجکت)
ـ روایت یا پیشبینی واقعهی کربلا در کتاب مقدس مسیحیان و تحت تأثیر قرار گرفتن سربازهای آمریکایی از آن.
به نظر خودتان، مهمترین ویژگی کتاب چیست؟
اجازه بدهید از دو منظرِ قالب و محتوا به سؤال شما پاسخ بدهم.
مهمترین ویژگی رمان از لحاظ فرم یا قالب کار، نو و تازه بودن آن است. به این مفهوم که سعی کردهام آن روایت خطی متداول را بشکنم و با انتخاب زوایای دید مختلف (که صرفاً یک بازی فرمی و افهی پستمدرنی نیست) شرایط روحی و روانی سرباز رایان (شخصیت اصلی رمان) را که تحت تأثیر مواد روانگردان در جریان پروژهی کنترل ذهن یا همان آر. تی. چوک پروجکت قرار دارد، ملموستر کنم.
این را هم اضافه کنم که در سبک نوشتن رمان، خواه کتاب ترجمه بشود خواه نشود، ذائقهی مخاطب آمریکایی را هم در نظر گرفتهام. به رمان «پرندگان زرد» کوین پاورز و استقبال خوبی که در آمریکا و در جهان از آن شد، نگاه کنید. صرف نظر از موضوع جذابش که همین حضور سربازان آمریکایی در عراق است، شیوهی نگارش و شکست زمان و پرهیز از روایت خطی آن نیز، در موفقیتش سهم بسزایی داشته است. پس کوشیدهام به تجربهی جدیدی دست بزنم. اصولاً بر این اعتقادم که در طرح موضوعاتی جهانشمول، باید ذائقهی مخاطب غیر ایرانی را هم در نظر گرفت. هر چند نسل جوان امروز خودمان هم، نیاز به تنوع و ساختارشکنی دارد.
اما ویژگی رمان از لحاظ محتوا، پرداختن به واقعهی کربلا از دید یک کشیش سابق مسیحی (کیسی) است. حقیقتاً کار دشواری بود. بهخصوص اینکه، این بخش از رمان، مصادف شده بود با ایام محرم و چه کار سختی بود در ایام حسینیه رفتن و سینهزدن و روضه گوش کردن، بخواهی واقعهی کربلا را از دید یک مسیحی بازگو کنی!
کمی درباره نام رمان توضیح میدهید؟
حام در زبان عربی یعنی تشنگی، کسی که به دنبال آب میگردد. و در زبان عبری، یعنی گرم و سوزان. حام نام کوچکترین فرزند حضرت نوح(ع) و برادر سام و یافث است. در عهد عتیق به بیحرمتی او نسبت به پدرش و نفرین نوح در حق او اشاره میشود که پرداختن به آن در این مجال نمیگنجد.
حام نام یکی از شخصیتهای رمان (سربازی یهودی) هم هست که سلسله ماجراهایی که اتفاق میافتد، حول شخصیت اوست و با توجه به شخصیت تاریخی حام و روایتهای معروف موجود آن، جنبهی نمادین هم پیدا میکند که اجازه بدهید برای جذاب ماندن موضوع، توضیح بیشتری ندهم. در کُل، شاید بتوان گفت به نوعی مکمل شخصیت اصلی رمان یا همان سرباز رایان است.
این را هم اضافه کنم که دوست بسیار عزیز و نویسندهی خوشذوقمان آقای دکتر حُسنی این نام را پیشنهاد دادند که بعد با تغییر نام یکی از شخصیتهای رمان به حام، خیلی خوب به دل کار نشست.
و سخن آخر:
همانطور که به مناسبتهای مختلف اعلام کردهام، این رمان را تقدیم میکنم به ساحت مقدس دو دست قطع شده. دست بریدهی قمر بنیهاشم، حضرت ابوالفضل(ع) و دست قطع شدهی سردار دلها، بزرگمرد عرصهی مبارزه با استکبار و بر هم زنندهی تمام نقشههای شوم و آخرزمانی صهیونیسم جهانی، شهید حاجقاسم سلیمانی.
و دیگر اینکه جا دارد از زحمات و پیگیریهای مداوم آقای کوچکزاده، رئیس محترم حوزه هنری یزد و آقای وحید حُسنی، در انتشار این رمان تشکر کنم.
بریا خرید این کتاب اینجا کلیک کنید.
