کتاب با چشم هایم جنگیدم خاطرات دیده بان و دیده ور هرمزگانی جانباز شیمیایی مراد هنرمند است.
از متن کتاب با چشم هایم جنگیدم :
آب اروند به سمت دریا می رفت .قایق های ما آتش گرفته و بچه ها سوخته بودند .یاد می وزید و شاخه های شکسته و سوخته نخل ها را به شدت تکان می داد . نیروهای ما در حال عقب نشینی بودند و عراقی ها شیر شده ، در نخلستان آن طرف اروند از بلند گوهایشان ترانه پخش می کردند.صدای هلهله صدام ، ماشالله صدام ، حلوا حلوا صدامشان بلند بود . شهدا را می دیدیم که آب اجسادشان را آورده و در سیم های خاردار لب اروند گیر کرده بودند.